بار دیگر قصه ی ما و قصه ی نسل حاج حیدر!

بار دیگر قصه ی ما و قصه ی نسل حاج حیدر!
اگر بپذیریم اثری که توسط هنرمند خلق می شود، آیینه ی بخار گرفته ی درونیات اوست، به این ترتیب بخشی از وجود هر کارگردان، در باطن فیلم او پنهان شده. با این حساب جای دوری نرفته ایم اگر آرمانخواهیِ «حاج حیدر » و ایستادگی او در برابر موج بی رحمِ جاه طلبی و اشرافی گریِ سیاسیون را بخشی از وجودِ مبارز و روحیه ی سازش ناپذیر و غیر محافظه کار خودِ ابراهیم حاتمی کیا بدانیم.

حاج حیدری که دچار حیرت و تردید می شود امّا مصلحت اندیشی نمی کند و از آرمان مقدّسش یک قدم کوتاه نمی آید و در انتها هم با نثار جانش، رستگار می شود! ... آری در این وادیِ برهوتِ ابتلائاتِ روزمره و کهفِ فراموشی وجدان های خفته، اگر نبود درخشش فانوس های دریایی در این اقیانوس ناآرام و طوفانیِ حوادث، شاید راه را گم کرده بودیم و عاقبت گم شدگان هم که روشن است!

اساساً بر این باورم که بچه های جنگ اگر از میادین مملو از موانع و مین های انحرافات فکری - سیاسی - اقتصادی و اخلاقیِ پس از قطعنامه الی یومنا هذا، سر به سلامت بیرون آمده باشند و در باتلاق سیری ناپذیر دنیا طلب ها و جوجه قارون ها فرو نشده باشند، برای نسل من که نسل سوم این انقلابیم، حکمِ همان فانوس دریایی را دارند: و ابراهیمِ ما یکی از همان هاست.

حالا و در آستانه ی سی و چهارمین جشنواره فیلم فجر انقلاب اسلامی، او با « بادیگاردِ » لجوج و خستگی ناپذیرش و با حرف های تازه ای که برایمان آورده، از فرجام نسلِ زخم خورده ی این خاکِ الهی با ما سخن می گوید؛ کوتاه کنم ... هنوز حاج حیدرها زنده اند و خود را محافظ نظام می دانند نه بادیگاردِ قدرت طلبان!

 

والسلام

احسان محمدحسنی