نمایشگاه کتاب هر ساله بهترین فرصت است برای بازشناسی ساختاری بدنه صنعت چاپ و نشر کشور و تامل جدی بر معضلات و نقاط قوت کتابخوانی در ایران. معضلات و نقاط قوتی که عموماً ریشه در پدیدههای جامعه شناختی داشته و البته خالی از مباحث صنفی و حرفه ای نیز نیستند. به بهانه پخش مجموعه موشن گرافیک «کتابنخوانی» به همت خانه طراحان انقلاب اسلامی در رسانه ملی و بعد از تماشای این مجموعه موشن گرافیک، به گفتگو نشستیم با دکتر عماد افروغ، نویسنده، استاد دانشگاه و جامعه شناسی که سابقه حضور در پارلمان و ریاست کمیسیون فرهنگی مجلس شورای اسلامی را هم دارد تا هم از مسائل جامعه شناختی کتابخوانی در ایران سخن بگوییم و هم علل افت کتابخوانی در کشور و حتی آینده متصور درباره موضوع کتابخوانی در ایران. این گفتگو به جهت احاطه دکتر افروغ بر مسائل جامعه شناختی و قانونی مسئله کتابخوانی میتواند محل تامل باشد.
***
در ایام نمایشگاه همواره مباحثی پیرامون معضلات صنعت چاپ و نشر کشور به گوش میرسد. به نظر بسیاری از کارشناسان، صنعت نشر و چاپ به خصوص در سالهای اخیر شرایط خوبی ندارد. هر ساله آمار تیراژ کتابها پایین تر میآید، با حضور پررنگ تر اینترنت و شبکههای اجتماعی ضریب نفوذ کتاب درکشور کاهش یافته و همین امسال هم بعضی گمانه زنیها بر افت 30 درصدی جمعیت نمایشگاه کتاب تاکید دارند. نظر شما چیست؟
یکی از نکات جالبی که در موشن گرافیکهای «کتابنخوانی» وجود داشت این بودکه بین سرانه مطالعه روزنامه و سایتها و مطالعه خاص کتاب تفکیک صورت گرفته بود و برپایه آن ادعا شده بود که سرانه مطالعه کتاب در ایران بسیار کمتر از حد انتظار است. قولی را مردم شناسان میگویند که مردم ایران فرهنگ شفاهی دارند و با این فرهنگ شفاهی به هرحال یکسری اطلاعات ردوبدل و نیازی برطرف میشود. اما کتاب ویژگیهایی دارد که فرهنگ شفاهی ندارد. فرهنگ شفاهی مربوط به اطلاعات زودگذر و مقطعی است، زمینه مند و متکی به تعامل ارتباطی است تا دانش فعال و مربوط به حوزه تأملات شخصی. انفعالی است و کمتر انسان را به تأمل و تفکر وا میدارد. با فرض بر اینکه کتابخوانی یک ضرورت است و کتاب فضیلت و منزلت ویژه ای دارد و با این فرض که محتوای کتابها هم محتوای قابل قبول و متناسب با نیازهای خوانندگانش است، تصور میکنم چند عامل دیگر را هم میشود به عوامل مطرح در این «موشن گرافی» اضافه کرد. اگر آمار کتابخوانی در شرف انقلاب اسلامی را مورد توجه و مبنا قرار دهید خیلی چیزها دستتان میآید. مسلم است که کتابخوانی خیلی بالا رفته بود. فکر میکنید چرا این طور شده بود؟ من تصورم این است که افراد میل به دانستن بیشتر داشتند چون احساس میکردند که این دانایی بیشتر، نتیجه بخش است و به یک نحوی در زندگی و سرنوشتشان موثر است.
به نظر من بین «عاملیت» و میزان مطالعه رابطه وجود دارد. هر چه عاملیت در یک جامعه کمتر باشد، انسانها کمتر خودشان را باور کنند، کمتر احساس کنند که میتوانند منشأ اثر باشند و کمتر احساس کنند که به بازی گرفته میشوند، یعنی کمتر احساس کنند که در سرنوشت خودشان و دیگران میتوانند سهیم باشند، میلشان به مطالعه کمتر میشود. اینکه افراد احساس کنند بر مبنای خلاقیت خود میتوانند به رهایی و ارتقاء جایگاه خود و دیگران بر پایه افزایش انگیزهها و مهارت ها یاری رسانند طبعاً بر سطح مطالعه آنان اثر خواهد گذاشت. بنابراین بین عاملیت و یا عمل دگرگون ساز و میزان مطالعه رابطه مستقیمی وجود دارد. احساس میکنم بعضی وقتها دنبال عواملی نسبتاً فرعی میگردیم و عامل اصلی را فراموش میکنیم. یعنی چه اتفاقی افتاده که بعد از انقلاب و در برهههای خاص، آن طور که باید و شاید و انتظار میرود شاهد ارتقاءکتابخوانی نیستیم؟
احساس میکنم به نوع نگاه کلان ما به مردم به خلاقیت و عاملیت افراد برمی گردد. در برنامههای توسعه ما فقط به فرمالیسم و به شکل و عدد و رقم توجه میشود؛ نه به کیفیت و محتوا و نه به آن عوامل اصلی. در واقع وقتی نگاه فرمالیستی حاکم شود نباید توقع داشته باشید که حجم و محتوا و کیفیت و نوآوریهای حوزه کتاب و کتابخوانی ارتقاء یابد. اگر شما برای انسان و فهم و شعور و دانایی او جایگاه و محوریت قائل شدید آن وقت میشود روی میزان مطالعه هم حساب باز کرد. چون میل به دانستن است. چرا؟ برای اینکه میخواهیم این کتابخوانی به علم معطوف به تغییر منجر شود؛ یک دانایی معطوف به تغییر، حالا چه تغییر در خود چه تغییر در دیگری.
و این علت تامه است برای این معضل؟
من نمی گویم علت تامه، میگویم یکی از علل اصلی است که کمتر به آن توجه میشود. یعنی در یک نگاه کلان و ساختاری میشود به این رسید که به هر حال به نظر میرسد ما خیال همه را آسوده کرده ایم، دیگر نیازی به دیگران نیست، دستی دراز نمی شود. قرار نیست کسی بیاندیشد، قرار نیست کسی تفکری داشته باشد، ظاهرا مسئولان به جای همه ما دارند زحمت میکشند و فکر میکنند! اصلاً ما متوجه این نیستیم که حتی اگر یک عمل پایا و پویا بخواهیم باید دست نیازی به سوی مردم دراز کنیم و مردم وقتی احساس کنند که به آنها نیاز است خلاقیت خودشان ومهارتشان را بالا میبرند. این مهارت مسبوق به آگاهی است. یعنی شما باید چهار عامل آگاهی، انگیزه، مهارت و فرصت را در نظر بگیرید. آگاهی شرط اول است و گام اول باید با گامهای دیگر پیوند بخورد. در یک کلام یعنی نرویم مشکلات را روی بناها ببینیم، روی این مبناها ببینیم. یک مقایسه هم بین زمان حاضر و ایام معطوف به انقلاب اسلامی کردم که کاملا به دستتان بیاید که این موضوع میتواند به چه تحولی بیانجامد. و دیدید چه تحول ساختاری عظیمی را ایجاد و چه انقلابی را خلق کرد.
به گمان من عده ای خواسته و یا ناخواسته شرایط را به گونه ای پیش بردند که افراد احساس عاملیت نکنند و خودشان هم شاید باورشان آمده که نباید احساس عاملیت بکنند. یعنی خودشان هم پذیرفتهاند که دیگر وظیفه و تکلیفی ندارند. پس بنابراین جواب من "بی تأثیر بودن ارتقاء دانش در تغییر و تحولات فردی و اجتماعی" است.
نکته دوم بحث مشکلات اقتصادی مردم است . وقتی مردم مشکلات معیشتی و اقتصادی داشته باشند فراغ بالی برای مطالعه نخواهند داشت. یعنی تمام دغدغه آنان رفع معیشت و نیازهای اقتصادی شان است. این یک واقعیت است من نمی گویم گرانی کتاب علت اصلی است ولی مسئله فراغ بال است. مشکلات اقتصادی و از طرفی بی توجهی به عدالت اجتماعی و عدم رضایت به یک زندگی ساده تر و قناعت خواه ناخواه بازتابی را در بر خواهد داشت. به این نکته هم توجه کنید که کشورهایی که شما در این موشن گرافیک «کتابنخوانی» مثال زدید (ایسلند، فنلاند، سوئد، انگلیس و...) کشورهای هستند که به نظر میرسد کمتر دغدغه معیشت دارند و یک سطح استاندارد اولیه را برای شهروندان خودشان تأمین کرده اند. من نمی گویم اول این را حل کنیم بعد مطالعه را. ما میتوانیم همزمان مسائل را پیش ببریم.
نکته دیگری که فکر میکنم باید به آن توجه کرد این است که کتاب مرتبط با نیاز است. کتاب وقتی مرتبط با نیاز منتشر میشود که باز افراد احساس کنند که به حساب میآیند و میتوانند نقش آفرین باشند. حالا دنبال این میگردند که خوراک لازم را دریافت کرده و بروند و کتاب مورد نیازشان را بخرند. وقتی کتاب متناسب با نیازشان نیست و از طرف دیگر آن چهرهها و نهادهای واسطی که بتواند یک حلقه واسطی بین نیازهای آنها و کتابهای منتشره باشند هم وجود ندارد؛ خب نمی شود توقع داشت که وضعیت کتابخوانی به وضع مطلوب برسد.
در روزهای نمایشگاه کتاب همواره مباحثی پیرامون معضلات چاپ و نشر و عوامل موثر بر کاهش مطالعه در ایران به گوش میرسد. و در موشن گرافیکهای «کتابنخوانی» هم که این شبها از رسانه ملی پخش میشود نکاتی در این باره مطرح شده. میخواهم نظرتان را درباره این نوع تولیدات محتوامحور در حوزه مشکلات کتاب و کتابخوانی بدانم.
برای خود من که خیلی جالب بود و سرشار از اطلاعاتی بود که بنده نسبت به آن کم اطلاع یا بی اطلاع بودم. اطلاعاتی که ناظر به حوزههای مختلف و به صورت مقایسه ای و بین کشورهای مختلف بود و برداشت کلی بنده این است که یک چنین برنامه و موشن گرافیکی در این سطح و با این حجم اطلاعات، حداقل در زمان برپایی نمایشگاه کتاب، تا کنون سابقه نداشته است و از این بابت جای تقدیر دارد. حالا شاید اگر به برخی عوامل دیگر هم توجه میشد کار کاملتر میشد. اما در همین حد هم فکر میکنم کار خوبی است. امیدوارم موانع و کاستیهای مطرح شده در این موشن گرافی، محرک خوبی برای ارتقاء سطح مطالعه مردم باشد.
نکته دیگری که در نمایشگاه کتاب به چشم میآید مساله اقبال بخشی از مردم به کتب عامیانه و موضوعاتی نظیر آشپزی و حتی موضوعات زردی مانند ارواح و... است. و کمتر میبینیم حوزههای تخصصی با اقبال جدی روبرو شوند و مواردی مانند رمانهای رضا امیرخانی یا کتب شعر فاضل نظری و... موارد استثنایی هستند که در عین تخصصی بودن، مورد استقبال هم قرار میگیرند. دلیل این موضوع و این سلیقه ورزی مردم چیست؟
دو بحث است. یک بحث این است که آیا به رغم اینکه نمایشگاه شلوغ است خریدی هم صورت میگیرد یا خیر؟ به هرحال با فرض بر اینکه کتابهای عمومی یک سری نیازهایی را برآورده میکنند این مسئله به خودی خود آن چنان منفی نیست. اما اگر کتابهایی در حوزه خرافات منتشر میشوند طبیعی است که باید جلوی انتشارشان گرفته شود؛ به خصوص اگر بخواهند صبغه اسلامی و دینی هم به آن بدهند. چرا که این بازی با مردم و شعور آنها است. به هر حال اینکه چرا کتابهایی که ارتقاء بخش اندیشه و آگاهی و متناسب با آن انسان تراز است، یا عرضه نمی شود یا فروش نمی رود همان مسئله ای بود که ابتدا به ان اشاره کردم. یعنی باید اندیشه در این کشور جایگاه درخوری داشته باشد و به اندیشمندان خلاق و نوآور و نه اشاعه ای صرف بها داده شود و آنان هم احساس کنند در ازای این ارتقاء اندیشه یک بازتاب عینی و عملی دریافت کرده اند. اگر اتفاق بیفتد پیامش به بقیه هم منتقل میشود، هم مشتریان این کتابها افزایش پیدا خواهند کرد هم عرضه کنندگان این کتابها.
نکته دیگری که در این موشن گرافیکها مشاهده کردیم بحث اقبال کودکان به کتاب است. چنان که طبق آمار رده دوم کتب پرفروش کتابهای کودک است. در این رابطه سئوال اینجاست که این رخداد میتواند مابه ازاء اجتماعی هم داشته باشد و دیگر آن که میتواند نشانگر آینده ای روشن در حوزه کتابخوانی باشد؟
اولاً که بسیار امیدوار کننده است. یعنی تا کودک ما عادت نکند به اینکه در کودکی کتاب بخواند بزرگ هم شد عادت نخواهد کرد. اتفاقاً این یک خبر خوبی برای ناشران است. ناشران با علم به این اقبال و البته با مهارت و ظرافت میتوانند پیامهای خاص و متعالی خود را لابه لای این کتابها بگنجانند که علاوه بر ارتقاء سطح مهارت روخوانی کودک، سطح تفکر و اندیشه اش هم ارتقاء یابد. این یک هنر است و کسانی که در کار ادبیات کودک هستند به خوبی میدانند با چه ظرافتی که کودک دل زده نشود، یک سوال جدی را متناسب با شرایط سنی او طرح کنند. میدانید در غرب فلسفه برای کودکان یک رشته شناخته شده است. یعنی سعی میکنند همان مضامین سخت فلسفی را در غالب فهم کودک و بدون آنکه آن مضامین را دچار آسیب کنند طرح و کودک را به اندیشه و تفکر دعوت کنند و با اندیشه بار بیاورند. بنابراین ما میتوانیم از طریق همین کتابهای کودکان یکسری مضامین فلسفی مربوط به زندگی انسان و پرسشهای پیرامونی که یک کودک با آن سروکار دارد را منتقل کنیم. باز هم برمی گردد به حرف اولم ما هیچ کس را نباید بچه بپنداریم، حتی بچه را. باز هم نکته اولم را عرض میکنم. ابتدا باید نوع نگاهمان به انسان و اندیشه او و به خلاقیت و عاملیت و جایگاه او در تغییر و تحولات را ترفیع دهیم. من این جایگاه خاص را در نگاه دولت به مقوله کتابخوانی نمی بینیم. دولت – نه لزوما دولت فعلی، دولت در مفهوم کلی آن در نظام- پرسش کلیدی نمی خواهد و به آن میزان که آنها نقش آفرین هستند و رسانه در اختیار دارند ارتقاء بخش این پرسشهای نو و خلاقانه و انتقادی نیستند. الان بحث کتاب است و شواهد زیادی دارم که در کل تا یک برنامه جنبه انتقادی و پرسشی کلیدی به خود میگیرد تعطیل میشود.
و این یعنی سد محکمی در برابر آزاداندیشی؟
باید بپذیریم یک نسبتی بین عرضه و تقاضای کتاب و تفکر آزاداندیشی وجود دارد. این دیگر بحث کلان جامعه است. ما به لحاظ کلان مشکل داریم. میشود از زوایای مختلف هم این را تحلیل کرد. کتاب خوب، محتوای خوب، طرح آزاد اندیشهها مبتنی بر تضارب افکار مبنی بر یک نوع گفتگو، اینها همه عوامل موثر هستند که به هر حال در ارزیابی آمار و شاخصهای کتابخوانی ما باید در نظر گرفته شوند. صرفاً نگاه کمی هم نداشته باشیم، اگر به کیفیت توجه کنید مطمئن باشید آمار کتابخوانی هم بالا میرود. یعنی اگر انسان را تحویل گرفتی، اندیشه و خلاقیت او را تحویل گرفتی هم کار نیکو و صوابی کرده ای هم در دراز مدت روی آمار کتاب تأثیر مثبت خواهد گذاشت.
همواره در تحلیل چرایی این معضل ما شاهد یک تحیر و سرگردانی هستیم میان مردم و حاکمیت. و این سئوال بی پاسخ میماند که بالاخره مردم مقصر این ضعف مفرط در حوزه کتاب هستند یا کم کاری حاکمیت باعث کم مطالعه ای مردم شده است.
این بحث جزو آموزشهای اصلی ما در فلسفه علوم اجتماعی است. در آنجا بحث مطرح میشود که رویکرد از بالا به پایین یا از پایین به بالا؟! البته این دوگانگی دیگر طرفداری ندارد و اقبال به سوی نگاه تلفیقی است. البته تلفیق گرایان در نهایت باید معلوم مکنند که وزن نهایی را به کدام طرف میدهند و چه نسبتی بین اینها وجود دارد؟ اما بنده وزن اصلی را در نهایت به پایین میدهم و معتقدم که در نهایی ترین تحلیل این این مردم هستند که روابط و ساختارهای از بالا به پایین را شکل دادهاند و آنها باید تغییراتی ایجاد کنند و البته اگر هم بخواهند تغییراتی ایجاد کنند از صفر که نمی شود شروع کرد باید با توجه به وجود هر دوی ساختارهای قابل و مانع باید با تکیه بر ساختارهای قابل با ساختارهای مانع، مقابله کنند. در واقع باید اول بفهمم که مشکل در نهایی ترین سطح تحلیل به خود من برمی گردد. حالا برای ایجاد تحول باید دست بزنم و دست به کار شوم و ساختارهای قابل را مبنای مقابله با ساختارهای مانع قرار دهم. کما اینکه در ایام انقلاب رخ داد و قرآن هم همین را میگوید: خداوند سرنوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهد مگر آنکه آن قوم خود را تغییر داشته باشند. لذا اگر میخواهد تغییر و تحول ایجاد کنید باید از خودتان شروع کنید.
اما باید دقت داشت که این نهایی ترین سطح تحلیل سلب مسئولیت از ساختارها نمی کند. بنابراین ما به ساختارها هم هشدار میدهیم که اگر میخواهید با یک واکنش عمومی تند روبه رو نشوید باید دست به یکسری اصلاحات در رفتارهایتان بزنید. یعنی به هر دو باید توجه کرد. هم به اصلاح سیاستها و رفتارها و نگاههای کلان پرداخت و هم اینکه افراد فشار لازم را بیاورند، یعنی فهمی شایسته از قابلیتهای خود داشته باشند. سعی کنند این قابلیتها را به فعلیت برسانند. فعلیت این قابلیتها نوعی فشار است که به بالاییها وارد میشود. در این صورت بالاییها در تجدیدنظر در رفتارهای خود شتاب بیشتری نشان میدهند. اگر نوع نگاه و مدیریتمان تغییر یابد و نشان داده شود که نهایتاً ما عاملان خلاق میخواهیم، طبعاً باید بستر آن را فراهم و فرصتهای ساختاری را برای انسانهای شایسته و دانا و خلاق ایجاد کنیم و آن زمان است که شاهد بازتاب آن بر سطح مطالعه و کتابخوانی خواهیم بود.