عاشق این هستم که چیزی مرا یاد روزهای کودکیام بیاندازد و دلام حسابی تنگ شود. دلتنگی را دوست دارم. برایم شیرین است. حالام را جا میآورد و آرامم میکند. شاید برای همین است که دوست دارم راجع به آدمهایی فیلم بسازم که به دوران کودکیام تعلق دارند. وقتی داستان این آدمها را تعریف میکنم ناچارم جزییاتی را به یاد بیاورم که سبب دلتنگیام میشود. دوست دارم مردمی که فیلم را میبینید هم دلشان برای آن روزهایی که دیگر نیست تنگ شود. حتما برای شما هم پیش آمده که عکسهای خیلی معمولی توی آلبومتان، خاطراتی تلخ و شیرین را برایتان زنده کند. گاهی یک عکس آدم را غرق میکند توی خیال. حتی عکسهایی که به ظاهر توی لحظهای نادرست گرفته شدهاند. چشمهای نیمهباز، فیگورهای نیمهکاره و صورتهایی که رویشان به دوربین نیست. ولی انگار همهی این اشتباهات فاحش عکاسی، تبدیل میشوند به علتهایی که ما را به یاد نگاه قدیمیمان به زندگی میاندازد. زیباییشناسی غلط این عکسها لبخند روی لبمان مینشاند.
خیلیها از من میپرسند چرا در دوران دیجیتال با دوربین شانزده میلیمتری فیلم میسازی؟ دردسرهای فنی متعدد را به جان میخری که چه چیزی به دست بیاوری؟ یکی از دلایلاش حتمن همین است که دوست دارم همهچیز شبیه همان زمان از آب در بیاید. توجه به جزییات صحنه و لباس، بازی واقعگرا و میزانسهای طولانی و واقعی همه سر جای خود مهماند ولی وقتی پای دوربین دیجیتال و تصاویر شیک و زیادی واضح و تمیزش به میان میآید، همهی این زحمتها به راحتی نقش بر آب میشود. تصاویری که روی نگاتیو ثبت میشوند خاصیت ذهنی بیشتری دارند. دلیلاش هم حرکت سریع و هیجانانگیز برومورهای نقره هنگام نمایش فیلم است. حرکتی که مثل یک پوشش نرم روی تصویر مینشیند و وضوح افسارگسیختهی آن را مهار میکند. بین تماشاگر و فیلم فاصلهی نازک اما موثری میاندازد و به ذهن امکان میدهد آنچنان که خود میپسندد این فاصله را پر کند. این فرآیند مشارکت ذهن تماشاگر برای واضح دیدن تصویر باعث میشود بخشی از دنیای فیلم را خودش با انگارههای خودش بسازد و در نتیجه بهتر و راحتتر باورش میکند. سعی کردم این فرآیند را در شکلدهی به داستان، انتخاب جای دوربین، طراحی میزانسنها و مونتاژ هم حفظ کنم. البته برای استفاده از دوربین و نگاتیو شانزده میلیمتری دلایل فنی و زیبایی شناختی دیگری هم دارم و شاید به وقتاش بیشتر راجع به آنها حرف بزنم. اما فعلا ترجیح میدهم که به جای آوردن دلیل و برهان، تماشای عکسهایی که سحاب زریباف با یک دوربین قدیمی از صحنههای فیلم جدیدم گرفته را با شما شریک شوم. احساس نوستالژیکی که در این عکسهاست تا حدی نزدیک به حسی است که تلاش کردم توی فیلم سینمایی «ایستاده در غبار» هم باشد.